مانیمانی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مانی عشق مامان

بدون عنوان

                          عزیز دلم ،مانی جانم ،گل سرسبدم تولدت هزاران بار مبارک. امروز خورشید شادمانترین طلوعش را داشت و دنیا رنگ دیگری ! قلبم به مناسبت آمدنت،در سینه نمی گنجد. روزی که مادر شدم ،از شوق دیدنت ،اشکهایم  دیدم را تار کرده بود و نمی گذاشت صورت چون ماهت را خوب ببینم روزی که مادر شدم و تو را در آغوش گرفتم ،قلبم را جانم را نفسم را در آغوش داشتم     روزی که مادر شدم ، قلبم در سینه جایش تنگ شده بود آری با تولد تو دیگر عضوی به اسم قلب،در بدنم حس نمی کردم چون ضربانش آنقدر شدت گرفته بود که انگا...
30 آبان 1392

چی میگم

سه سال از زمانی که مانی پا به دنیای ما نهاد میگذره و با وجودش ، با شیطنت هاش ، با خنده هاش گرما بخش زندگی ما بوده . امیدوارم همیشه لطف خدا شامل حال ما باشه این روزا سرگرمی مانی شده دومینو و تفنگ "به بازیهای کامپیوتری و موبایل هم خیلی علاقه داره" یاد روزهایی بخیر که موبایل داشتن یه رویا بود اما حالا چی ؟ شده بازیچه بچه ها. بچه های الان ۳ سالشون نشده موبایل و لب تاپ میخان ولی ما ۱۰ سالمون بود دستمون رو گاز میگرفتیم به جای دندونا که رو دستمون میموند میگفتیم ساعت کلی هم باهاش حال میکردیم . اندازه یه ساعت اصل برامون ارزش داشت .سرگرمی اون روزای ما چی بود و مال بچه های امروزی چی!!! یه چیزی که تعریف میکنی همون موقع میگی مامان چی...
23 خرداد 1392

تبریک تولد

س ه سال پیش در چنین روزی خدای مهربون تو فرشته ی آسمونی رو برای من زمینی کرد و دنیای منو زیباتر از قبل کرد *سه سال باهم و کنار و هم . سه سال زندگی . سه سال با خنده هات خندیدیم و با گریه هات ناراحت شدیم.سه سال لذت با تو بودن رو کشیدیم.حسی قشنگ تر از حس مادر بودن نیست. خدایا کمک کن تا بتونم مادر ایده آلی باشم.تا همیشه از کنار ما بودن لذت ببره همانطوری که ما لذتش رو می بریم. تولدت مبارک خوشگلم.ایشالا هزار سال زنده باشی. الان خوابیدی مثل یه فرشته * خیلی دوست دارم * امسال نشد برات تولد بگیریم بخاطره اینکه مامان بزرگت پیش ما نیست و پیشه فرشته هاست تو دو سال تولد دیگه ات حظور داشت و خوشحال از داشتن نوه ای مثل تو اینو میگم که بدونی وا...
1 آذر 1391

سه سالگی گل پسرم

نگاهت را قاب مي گيرم. در پس آن لبخند . که به من. شور و نشاط زندگي مي بخشد. مانی جان امروز روز توست... تولدت مبارک     عزیزم تولدت مبارک..                 قشنگم تولدت مبارک..                                گلم تولدت مبارک..                         &...
1 آذر 1391

مبارکه خاله جووووون

مباررررررک  مبارررررررررک مبارررررررررک خاله مانی داره عروس میشه به سلامتی   اگه خدا بخواد 15/7/2011 روزه نامزدیشه خواهر جون ارزوی خوشبختی و سعادت برات دارم   ...
15 تير 1390

روز پدر مبارررررررررک

همسر نازنینم روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم روزت مبارک . . . پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صميم قلب دوستت دارم . . .   پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . . ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .   ...
26 خرداد 1390

شش ماهگی

خوشکلم این لباس مال دوران کودکی منه و نگهش داشتم تا کوچولوی منم تنش کنه ( چقدر بهت میومد ) قربوووووووووووووووووووووووووووووووونت بششششششششششششششششم   ...
18 خرداد 1390

واکسن 18 ماهگی

مانی کوچولوی ما هم 18 ماهه شد و ما خوشحالیم از این همه تغییرات در رشد جسمی و روحی پسرم!!! ( ماشاالله ) امروز صبح بابایی واسه سرکار کمی تاخیر کرد که بریم واکسن 18 ماهگیتو بزنیم . امروز نمیزاشتی وزنت و قدتو خوب بگیرن و بزور تونستم بگیرمت تا واکسن بزنی ... الحمدالله به خیر گذشت و  وزنت 11.3 و قدت 80 بود ، الهی فدات شم همه چی نورمال بود بعد اینکه واکسن زدیم اومدیم خونه و منم شربت مسکن بهت دادم و 2 ساعتی خوب بودی و خوابیدی گل پسره مامانی ... ولی بعد اینکه بیدار شدی نمیتونستی خوب راه بری و نشستی کلی هندونه خوردی و بعدش دیگه رو پای بابایی بودی و همش نق نق میکردی . فدات شم مامانی خیلی درد داره میدونم ولی این واکسن وا...
11 خرداد 1390

یه داستان زیبا تقدیم به مادران دنیا

این هم یه داستان زیبا تقدیم به مادران دنیا   مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود     اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره  خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟   به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن...
9 خرداد 1390