کودک وخدای بزرگ
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: “ میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟ ” خداوند پاسخ داد: “ از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام او از تو نگهداری خواهد کرد.اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود یا نه: “ اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد : “ فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی...
نویسنده :
lidi
16:48
قلب من
وقتی به این فکر میکنم که 4 روز دیگه یکسال و نیمه میشی از یه طرف قند تو دلم آب میشه و خوشحالم که تو این مدت مادر بودن و تجربه کردم با همه شیرینی هاش و سختی هاش و با خنده های تو که باهشون خندیدم و گریه ها و درد هات که باهاشون سوختم ... فقط یه مادر میتونه بفهمه که یکسال و نیم مادر بودن با وجود همه تلخی های ناخواسته چقدر میتونه شیرین باشه . شهد زندگی من .. مانی خوشکلم , از تو ممنونم که منو مادر کردی ! عزیزتر از جانم اگه بدونی که چقدر دوست دارم ... شاید نشه حساب کرد دوست داشتنم نسبت به تو بی شماره ... تو واقعا برام پسر خوبی هستی ... وقتی با گفتن مه مه صدام میکنی سرتاسر وجودم پر میشه از عشق ...
نویسنده :
lidi
3:45
هفت ماهگی گلم
کوچولوی دو ماهه
چهل روزگی
مانی تو یه هفتگی
مانی جونم بابا همیشه اینجوری باهات شوخی میکنه (ولی یکم شوخی هاش دردناکه ) ولی یادت باشه که خیلی عاشقته ...
نویسنده :
lidi
18:02
وقتی مانی تو دل مامان بود
عزیز دلم اینجا دو هفته مونده بود به اومدنت ...
نویسنده :
lidi
17:48
خاطره ای به یاد ماندنی
تو بلوری،گل نازی،گل ناز،خنده کن کودک من،بنشین،مثل پروانه ی شاد،بر گل دامن من،کودکم،از تو جانم به تن است،جایت آغوش من است . با تمام وجود مينويسم براي كودكى كه در تاريخ 20/4/2009 بود كه فهميديم اومده تو دل مامان و ما از همون موقع خوشبخت و خوشحالتر شديم و تنها آرزویمان روزی دیدن روی ماه او بود وخداوند مهربان آن را براورده نمود و ما بالاخره پسرک زیبا و دوستداشتنیمان را در تاريخ 20/11/2011 دیديم . خوشكلكم برای تو خواهم نوشت تو که تمام شیرینی و شادی من در زندگیم شده اى . مانى جانم مینویسم با عشق برایت تا روزی که خودت بتوانی این نوشته ها را تکمیل کنی و مجموعه ای شود به نام داستان زندگیت و نظر نهایی را درمورد این متون بدهی. من نامش را گ...
نویسنده :
lidi
19:48